ترجمهی: سمانه حیدران افسری / مرجع: The School of Life / زمان تخمینی مطالعه: ۵ دقیقه
نمیتوان منکر این قضیه شد که اکثر ما آدمهای پرخوری هستیم. در واکنش به این جریان، صنعت عظیمی به راه افتاده که توصیه میکند افراد تا جای ممکن از مواد غذایی سالمی همچون کینوآ [۱]، انار، سالاد رازیانه، سوپ سیب، و کلم استفاده کنند.
اما دلیل پرخوری ما اساساً چیز دیگری است و ارتباطی با غذاهایی که میخوریم ندارد. از این رو، تغییر رژیم غذایی نمیتواند راه حل منطقی برای این قضیه باشد. ما به این علت پرخوری میکنیم که چیزی که به آن احتیاج داریم در دسترسمان نیست.
البته، به نظر میرسد هر چیزی را که اراده کنیم به آسانی میتوانیم به دست بیاوریم. سوپرمارکتها و اغذیه فروشیها نمادهایی از جامعهی مصرفگرا هستند. رستورانها نیز از هیچ کوششی برای راضی کردن ما دریغ نمیکنند.
منوی غذای جسم
آیا خانم یا آقا دوست دارند ترمیدور خرچنگ [۲] را امتحان کنند؟ یا ترکیبی از سبزیجات محلی آغشته با روغن زیتون که از مزرعهی کوچکی در پـیـرِنـه [۳] تهیه شده؟
منوی غذای روح
اما اگر واقعاً میتوانستیم هر آنچه میخواهیم سفارش دهیم، آیا منوی متفاوتتری را انتخاب نمیکردیم؟ برای مثال:
یک گفت و گوی بدون تنش با پدر (خوابانده شده در بخشش متقابل)
عشق مادرانه (مناسب برای افرادی که در رژیم «فاقدِ انتقاد» هستند)
یک دوستی جاافتاده همراه با شوخیهای شیطنتآمیز و یک مکمل شامل بذلهگوییهای محبتآمیز
یک مکالمهی تر و تازه، با چند تکه اتفاق بامزهی تلخ (برای دو نفر)
قدردانی جنسی همراه با انواع مخلفات (نوشیدنی مکمل به پیشنهاد سرآشپز: یک پیاله بادهی اشلوس [۴])
و برای دسر:
چند اسکوپِ مَشت با مقداری عسل لای آن
یا شاید یک غذای خاص خانگی حاوی لحظههایی دلنشین از همدردی به اضافهی مقداری همدلی و چند قطره اشک.
مسئلهی ما غذا نیست
منوی رستورانهای واقعی (و البته شیک) فقط میتوانند نیازهای محدود ما را برطرف کنند. آنها تنها بخش بسیار کوچکی از اشتهای حقیقی ما را درک و برآورده میکنند.
در مجموع، ما بیشتر در مورد نیازهای غذایی خود صحبت میکنیم تا در مورد چیزهایی که در حقیقت به آن نیاز داریم. نیاز ما پیتزا، پنیر اسپانیایی یا استیک آرژانتینی نیست. ما به دوستانی با گوش شنوا احتیاج داریم که بتوانیم با آنها درد دل کنیم و آنها به ما دلداری بدهند؛ در لحظههای خیلی خاص به قوت قلب نیاز داریم، باید یکی به ما اطمینان خاطر بدهد که میتوانیم در برابر بدترین ناملایمات هم مقاومت کنیم. ما حتی در جمع خانوادهی خود نیز تنها و عصبی هستیم و دنبال فضایی برای تخلیهی هیجانهای خود میگردیم. در محل کارمان به کسی احتیاج داریم که کمکمان کند استعدادهای واقعی خود را کشف کنیم و با ظرفیتهای حقیقی خود آشنا شویم.
میدانیم که مشکلمان با خوردن یک بسته چیپس سیبزمینی یا یک ساندویچ بوریتوی [۵] اضافه حل نمیشود. فقط چون نمیدانیم کجا باید دنبال راهحل بگردیم تلافی آن را سر شکممان درمیآوریم.
چرا زیاد میخوریم؟
ما زیاد غذا میخوریم زیرا آنقدر از خودمان متنفریم که احترامی برای بدن خود قائل نمیشویم. درد اصلی اشتهای سیریناپذیر ما نیست؛ مصیبت ما این است که برای تغذیهی روان نحیف خود به مواد و منابع عاطفی و احساسیای نیاز داریم که دسترسی به آنها مشکل است.
صنعت رژیم غذایی فقط به نشانههای ناخرسندی آدمها چسبیده است و توجهی به علل آن ندارد. برای همین، راهکارهایی که ارائه میدهد موقتی و زودگذر هستند. این صنعت نمیتواند ما را یک بار برای همیشه لاغر کند چون چشمش را بر علل چاقی دیوانهوار ما بسته است. تا چند صد سال پیش، برای اکثریت مردم پیدا کردن غذاها و خوراکیهای خوشمزه و دلچسب تقریباً غیرممکن بود. از آن زمان به بعد، بخش اعظمی از نبوغ بشر وقف تحریک حس چشایی خود شد. موفقیت ما در این زمینه فراتر از حدّ انتظار بود. اما در بسیاری از حوزههای دیگر از قبیل همدلی، محبت، بخشش، مسالمتجویی، و صمیمیت هنوز قادر به تأمین درست نیازهای اساسی خود نشدهایم. اگر پرخوری میکنیم به خاطر این تهمت ناروا نیست که شکمباره هستیم، بلکه به این خاطر است که در دنیایی زندگی میکنیم که قفسههای فروشگاههای آن هیچ تغذیهای برای روح و روان تشنهی ما ندارند.
[۱] quinoa
[2] lobster thermidor
[3] Pyrenees
[4] Chateau Fantaisie
[5] burrito