ترجمهی: سمانه حیدران افسری / مرجع: The School of Life / زمان تخمینی مطالعه: ۶ دقیقه
خیلی از ما تحمل چند روز ماندن در خانه را نداریم، بخصوص در مواقعی مثل ایام قرنطینه. احساس میکنیم سرِ کار راحتتر هستیم تا توی منزل. حتا اگر شغلمان تکنسین کارخانه باشد با شیفت کاری گردشی، بازم شیفت شب را به سر و کله زدن با اهل و عیال ترجیح میدهیم. چرا؟
فرهنگ ما به گونهای است که علاقهی شدیدی داریم که فقط جنبههای زیبا و تأثیربرانگیز عشق را ببینیم؛ ما نقاط مثبت آن را بهخوبی میشناسیم و در فیلمها و آهنگهایمان شور و سرمستی عشق را جشن میگیریم. در مقابل، کار کردن را ــ یعنی هر فعالیتی که مجبوریم برای تأمین مخارج زندگی انجام بدهیم ــ ملالآور و کسلکننده میدانیم.
هرچند ممکن است کار کردن دلفریب و مسحورکننده نباشد، اما جالب اینجاست که در حقیقت آسانتر، لذتبخشتر، و در نهایت انسانیترین بخش زندگی است.
چندین دلیل برای اثبات این ادعا وجود دارد:
دلیل اول: باید حرفهای رفتار کنید
شرایط محیط کار ایجاب میکند هر فردی که از درِ اداره وارد میشود رفتاری «حرفهای» داشته باشد. داشتن رفتار حرفهای بدین معنی است که در موقعیتهایی که احتمال دارد از کوره دربروید، توهین و فحاشی کنید یا اشکتان جاری شود، بتوانید آرامش، وقار، و خویشتنداری خود را حفظ کنید.
در محیط کاری نمیتوانید «خود واقعیتان» باشید و این قضیه در مورد بقیهی همکارانتان نیز صادق است؛ ممکن است کمی متظاهرانه و مصنوعی به نظر برسد، اما اگر مدت طولانی در فضایی کار کرده باشیم که هر کس وظیفهی خود میداند احساس درونی خود را صادقانه و بدون سانسور بیان کند، به این نتیجه میرسیم که این تظاهر امری کاملاً پسندیده است.
دلیل دوم: آموزش میبینید
در مورد اکثر مشاغل، فرض بر این است که وقتی فردی برای اولین بار وارد شغل جدیدی میشود، اطلاعات کافی در مورد آن ندارد. هیچکس توقع ندارد همان روز اول بتوانید با دم و دستگاههای آنجا کار کنید یا با نوشتن انواع پروتکلها آشنایی داشته باشید – از این رو، برایتان برنامههای آموزشی تدارک میبینند و کتابهای آموزشی جامعی در اختیارتان قرار میدهند تا آنها را مطالعه کنید. ممکن است دو سال طول بکشد تا آن کار را به طور کامل یاد بگیرید.
اما افراد عاشق از چنین مزایایی محروم هستند، آنها بر اساس احساسات غریزی خود میخواهند که فوراً به وصال برسند و این درک عجولانه را دلیلی بر اثبات خلوص عشقشان میدانند. حتی گاهی عشاق میگویند سرنوشت این بوده که ما با هم باشیم چون میتوانیم ”بدون رد و بدل کردن کلمهای“ حرف دل همدیگر را متوجه شویم. اما بعد از گذشت چند هفته از رابطهی عاشقانه، این آرزوهای رمانتیک تبدیل به یک فاجعهی تمامعیار میشود، به گونهای که آنها حتی نمیخواهند در آرامش بنشینند و دربارهی خودشان و خواستههایشان با یکدیگر صحبت کنند.
با کمال تأسف، در ایدئولوژی رمانتیک، به جای گفتن حقیقت، عشق را به عنوان یک اتفاق شورانگیز معرفی میکنند درحالیکه، حقیقت این است که: عاشقی کردن مهارت است و باید آن را یاد گرفت.
دلیل سوم: بازخوردها حساسیت بیشتری دارند
هیچکس خوشش نمیآید در محل کار از او انتقاد شود؛ اما باید بگوییم که اینها در مقایسه با نحوهی انتقاد در خانه بسیار ملایمتر و سنجیدهتر هستند. انتقادات در محل کار بسیار محتاطانه و ملاحظهکارانه مطرح میشوند. یک اظهار نظر منفی میبایست حداقل با هفت لایه تعریف و تمجید پوشانده شود. فرهنگ کاری میداند که افراد اگر احساس تهدید و تحقیرشدگی کنند، نمیتوانند پیشرفت خوبی داشته باشند و ایدههای جدیدی ارائه دهند.
زندگی زناشویی اثبات کرده که ما این قابلیت را داریم تا معلمهایی بسیار ناکارآمد باشیم. میترسیم که طرف مقابلمان توانایی برآورده کردن خواستهها و توقعاتمان را نداشته باشد، خواستههایی که حتی تا به حال یک بار هم به زبان نیاوردهایم، و میخواهیم آن را با کوبیدن در، توهین، و فحاشی به او آموزش دهیم. متأسفانه، هیچکس تاکنون در چنین شرایط متشنجی چیزی یاد نگرفته است.
علاوه بر این، احتمالاً این احساس در ما وجود دارد که اگر یار و شریک زندگیمان بخواهد این مسائل را به ما آموزش دهد، قوانین عشق و عاشقی را زیر پا گذاشته است: فکر میکنیم که یار ما باید ما را همانگونه که هستیم دوست داشته باشد. با اینکه میدانیم هیچ انسانی کامل نیست، تصور میکنیم که عشق هیچ ربط و ارتباطی با آموزش و یادگیری ندارد، و اگر همسر یا دوستمان بخواهد نکتهای را به ما گوشزد کند، یک لقب ناپسند نثارش میکنیم. ولی کاری که در واقع همهی عشاق باید انجام دهند این است که تمام تلاش خود را بکنند که اینجور مسائل را با عشق و محبت به یکدیگر آموزش دهند تا خود را اصلاح کنند.
دلیل چهارم: وابستگی به کار کمتر است
مطمئناً کار کردن یکی از نیازهای اساسی زندگی آدمی است، اما بدون کار نیز میتوان زندگی را سپری کرد. ولی این احساسی نیست که بتوان در مورد عشق و زندگی مشترک به کار برد، مخصوصاً اگر پای بچه و قسط مسکن در میان باشد.
و از طرفی، هر چه وابستگی ما به یک فرد بیشتر باشد، با هر رفتار دلسردکنندهای که میبینیم بیشتر احساس نگرانی میکنیم. ما عشق را فی نفسه چیز بدی نمیدانیم؛ فقط چون احساس وابستگی بیشتری به او میکنیم، به رفتارهایش هم حساستر میشویم.
دلیل پنجم: کار کردن آسانتر است
اداره کردن یک نیروگاه هستهای یا فرود آوردن جتهای بزرگ به هیچ وجه کار آسانی نیست، اما هر دو اینها در قیاس با تلاش دو نفر برای ایجاد یک رابطهی عاطفی و جنسی سالم و شادیبخش و حفظ آن به مدت چند دهه بهمراتب راحتتر است.
در این دنیا هیچچیز سختتر از این نیست؛ ما انسانها بسیار پیچیده هستیم، انتظاراتمان بسیار بالاست، و فرهنگ رمانتیکی که بر روابط ما سایه انداخته بسیار ضعیف عمل کرده است و نتوانسته در زمینهی مسائلی همچون تمرین صبر و بردباری، افزایش درک و فهم، توجه به بازخوردها، و آموزش مسائل ریز و درشتِ روابط عاطفی به ما کمک چندانی کند.
پس تعجبی ندارد که ما صبح روز اول هفته با طیب خاطر از منزل میزنیم بیرون تا کاری را انجام دهیم که راحتتر است.