ترجمهی: سمانه حیدران افسری / مرجع: The School of Life /زمان تخمینی مطالعه: ۷ دقیقه
در بچگی وقتی از ما میپرسیدند میخواهی در زندگی چه کاره شوی، جواب اکثر ما این بود که میخواهم دکتر بشوم / مهندس بشوم. هیچکس نمیپرسید میخواهی با زندگیات چه کار کنی؟ میخواهی چطور زندگی کنی؟ به فرض که دکتر / مهندس شدی، بلدی با همسر، همکار، بقال سر کوچه، غریبهی داخل مترو اختلاط و گفتگو کنی و سر اختلافات خود به مصالحه برسی؟
اهمیت آموزش در دنیای مدرن
دنیای مدرن اهمیت بهسزایی برای آموزش قائل است. در تاریخ بشر هیچگاه تا این حد شاهد این نبودیم که توجه و منابع زیادی برای پیشرفت ذهنهای نسل آینده اختصاص داده شده باشد. در تمام جوامع پیشرفته، یک فرد تا ۲۱ سالگی یا حتی بیشتر کاری به جز تحصیل ندارد. در میان کارهای حساس روزمره تکالیف درسی حکم آیین دینی را دارد. گروه بزرگی از معلمان و مربیان، استادان و متخصصانِ برنامهریزیِ درسی دور هم جمع میشوند تا جوانان را در مقیاس صنعتی طی مراحل متعددِ دستاوردهای تحصیلی راهنمایی و تغذیه کنند. سیاستمداران با هر گرایش سیاسی که داشته باشند تلاش میکنند تا در جهت اثبات علاقهی خود به پیشبرد اهداف تحصیلی از همدیگر پیشی بگیرند. ادعای آزمونهای دولتی این است که میتوانند مسیر زندگی ما را کاملاً تغییر دهند؛ دلهرهی صبحگاهیِ ناشی از این آزمون را میتوان تا دههها بعد از آن هم احساس کرد. در موارد نادر اما غمانگیزی ممکن است این احساس ایجاد شود که در صورت کسب نمرات ضعیف دیگر دلیلی برای زندگی باقی نمیماند.
در مواجهه با مشکلات واقعی زندگی
و با وجود همهی این مسائل، خیلی نادر است که بتوان یک فرد بالغ فهمیدهای را پیدا کرد که در سنین میانسالی یا حتی زودتر، در گرفتاریها و مواقع بحرانی، به روشهای گیجکننده و حتی عصبانیکننده که در مدرسه به کار گرفته میشد نگاهی نیندازد و با خود نیندیشد که چرا در میان این حجم از مطالعات، مقررات، تعهدات جدی و اضطرابها، خیلی از مسائل در سکوت مورد غفلت قرار گرفت؟ چطور میشود در تمام ساعاتی که در کلاس درس سپری میشد برخی از مفاهیم مشخص بنیادی که برای ساختن یک زندگی نیمهمناسب (که اکنون به نظر میرسد) مهم بودهاند مورد غفلت قرار گیرند؟ چگونه بود که برای حساب دیفرانسیل و انتگرال، فرسایش لایههای فوقانی یخرود، روش حکومتداری سلسلههایی که قرنهاست اصلاً وجود ندارند، اشعار و متون کهن، و معادلات مثلثاتی وقت کافی داشتیم، اما برای آموختن مسائل ریز و درشتی که بعداً در بزرگسالی جلومان سبز میشوند و هزار و یک مشکل درست میکنند فرصت کمتری داشتیم؟ خلاصه اینکه چرا هیچ کس از خودِ زندگی به ما چیزی نگفت؟
نقطهضعفِ بزرگِ برنامهریزیهای درسی
در حال حاضر، اهمیت چندانی به این موضوع داده نمیشود. بحث اصلی بر سر یافتن بهترین روش آموزش کودک است؛ اما کسی به خودِ کودک و نیازهای تربیتی او توجهی نمیکند. برنامههای آموزشی مدارس بر اساس معضلات واقعی زندگی بزرگسالان طرحریزی نشده است. موضوعاتی که در برنامهی هفتگی مدارس گنجانده میشوند به هیچ وجه منعکسکنندهی محنتهای زندگی واقعی نیست. چرا که اگر غیر از این بود، انتظار میرفت معلمان خیلی بیشتر از اینها دربارهی موضوعاتی همچون نحوهی مواجهه با مشکلات و معضلات رابطه با دیگران، مشکلات شغلی، تنشها و فشارهای موجود در میان خانوادهها، و ترس از مرگ صحبت کنند… در کمال ناباوری، انسانها به گونهای آموزش میبینند که گویا اصلیترین ملزومات بزرگسالی داشتن مجموعهای از مهارتهای فنی است، بدون آنکه این حقیقت را بپذیریم که عامل به بنبست خوردن ما در بزرگسالی کمبود اطلاعات در زمینهی جبر ماتریس[۱] یا صرف افعال عربی[۲] نیست، بلکه علت آن ناتوانی ما در شناخت و تسلط بر وجوهی از زندگی است که میتوانیم اسمش را بگذاریم ابعاد عاطفی؛ از جملهی این ابعاد عاطفی میتوان به شناخت خود، توانایی برقراری ارتباط صحیح با معشوق، فرزندان و همکاران، میزان اعتمادبهنفس، حفظ آرامش، و دلسوزی برای خود اشاره کرد. تأثیر ناکامی در هر یک از این حوزهها بر امید انسان به مراتب بسیار بیشتر از تأثیری است که ممکن است تحصیل در بهترین مدارس و دانشگاهها بر زندگیمان بگذارند.
آیا دیر شده؟
وقتی به این سؤال میرسیم که چه چیزهایی را باید در مدرسه یاد میگرفتیم که نگرفتیم، معمولاً احساس میکنیم که دیگر خیلی دیر شده و هیچ امیدی باقی نمانده است. علیرغم انگیزه و توان بالایی که در زمینهی نوآوریهای اقتصادی از خود نشان میدهیم، دیگر علاقهای به تعلیم و تربیت نداریم. به طرز احمقانهای تصور میشود که فراگرفتن مهارتهای عاطفی امری غیرممکن است، مهارتهایی که به دلیل نداشتنشان مجبوریم بهای سنگینی را بپردازیم. ما به عنوان وارثان فلسفهی ناموجّه و نابهجای رمانتیک میپنداریم که در حیطهی مسائل عاطفی احساسات خام و تعلیمندیدهمان باید ما را راهنمایی کنند و عشق یا خردمندی، خشنودی یا مهربانی موضوعاتی نیستند که بتوان به افراد آموزش داد،بلکه باید به مرور زمان بر حسب اتفاق و تجربه آنها را آموخت؛ قبول نداریم که اینها را میتوان با برنامه و به صورت سازمانیافته آموزش داد. این باورِ منفعلانه بهای سنگینی دارد.
آیا لازم است چرخ را دوباره اختراع کنیم؟
معنایش این است که هر نسل جدیدی باید دوباره با مشکلاتی کلنجار برود که نسل پیش از او در ذهن خود قبلاً با همین نوع مشکلات دست و پنجه نرم کرده است. تک تک جوانان ناگزیرند تا بار دیگر، در میان بغض و گریههای شبانه، تک و تنها به دنبال راهحل برای مشکلاتی همچون پایان دادن به یک رابطهی عاطفی، پیدا کردن شغل، یا نحوهی برخورد با والدین عصبانی اما خیرخواه بگردد که برای همهی آنها پاسخ نظری وجود دارد. مثل این میماند که تک و تنها در جزیرهای دورافتاده گیر افتادهایم و مجبوریم با تحمل درد و رنجهای بیمورد، چرخ را دوباره اختراع و آتش را مجدداً کشف کنیم. سیستم آموزشی، حداقل از این زاویه، به طور ارادی قدرت درک و دیدن دوردستها را از ما میگیرد. وقتی روی موضوعاتی همچون یخرودها و قوانین حرکت تمرکز میشود، عملاً به آموزش قواعد مهربانی و اصول رفتار در خانواده بیتوجهی میشود. درگیریهایی که در اوایل ظهور اروپای مدرن در دادگاههای آن رخ داد باعث شد تا ما از اهمیت مطالعه و آگاهی در مورد تاریخچهی خشم و چگونگی غلبه بر ریشههای یأس و ناامیدی غافل شویم.
رسالت مدرسهی زندگی
در چنین زمینهای است که مدرسهی زندگی (School of Life)، چه با نام خود و چه در قالب فعالیتهای عملی، به عنوان یک محرک عمل میکند؛ به عنوان تذکری که تکالیف مدرسه باید فراتر از برنامهی آموزشی فعلی باشد، زیرا این برنامه عزم خود را جزم کرده تا زندگی جوانان را به نابودی بکشاند. تأکید بر روی واژهی «فراموشی» در عنوان این مقاله تصادفی نیست، بلکه این باور را به خواننده القا میکند که ما با شیوههایی کاملاً اتفاقی و غیرعمدی موجب شدهایم تا موضوعات مهم در میان استانداردهای آموزشی گنجانده نشوند. هیچ دسیسهای در کار نیست، بلکه از روی غفلت و کاملاً اتفاقی رخ داده است. دلیلی ندارد که مجبور باشیم سالها صبر کنیم تا [بهشخصه و با آزمون و خطا] راهحلهایی را که تأثیر بسزایی بر زندگیمان دارند یک به یک خودمان امتحان و تجربه کنیم؛ چرا باید با وجود این راهحلها و راهنماییهای روشنگرانه تک تک ما در چنین مسیر تاریکی تلو تلو بخوریم؟ برخی از رنجهایی که در زندگی میبریم گریزی از آنها نیست؛ اما فرضیهی ما در مدرسهی زندگی این است که اگر مواد آموزشی مناسب در دسترس افراد قرار بگیرد، بسیاری از این رنجهایی که گریزناپذیر میدانیم همگی قابل اجتناب هستند.
[۱] matrix algebra
[2]. در متن اصلی «زبان فرانسه» ذکر شده، که برای ایجاد ارتباط بیشتر خوانندهی ایرانی با فضای متن و مقصود نویسنده از زبان «عربی» استفاده شده.