ترجمه‌ی: الناز عظیمی / برگرفته از کتاب مصائب عشق / زمان تخمینی مطالعه: ۴ دقیقه

ما همه توقع داریم که عشق برای‌مان منبع بزرگ‌ترین شادی‌ها‌ باشد. اما در عمل، منشأ عمیق‌ترین غم‌هاست. کمتر رنجی در دنیا با مصائب عشق برابری می‌کند. از دید ناظر بیرونی، عشق ممکن است حتا به‌اشتباه منبع یأس و سرخوردگی دیده شود.

باید سعی کنیم به غم خود واقف باشیم. اگرچه صِرف داشتن آگاهی مشکل را حل نمی‌کند، اما اقلاً مشکلات را مشخص می‌کند، حس انزوا و رنج ما را کاهش می‌دهد، و باعث می‌شود بپذیریم که برخی از غصه‌ها کاملاً طبیعی هستند. مقصود این کتاب کمک به ارتقاء یک مهارت عاطفی در خواننده است که نام آن را«واقع‌گرایی رمانتیک» (Romantic Realism) می‌گذاریم. این مفهوم را به این صورت می‌توان تعریف کرد: آگاهی درست از توقعات به‌جایی که می‌توان از عشق داشت، و اطلاع از این‌که چرا بخش عظیمی از زندگی خود را، بدون هیچ دلیل شخصی یا بداقبالی‌ خاصی، در سرخوردگی از عشق به سر می‌بریم.

خوش‌بینی خطرناک

مشکل آن جایی شروع می‌شود که هر کدام از ما، برخلاف تمام آمارها، عمیقاً به عاقبت عشق خود خوش‌بینیم و هیچ آمار و ارقامی نمی‌تواند ایمان ما را به عشقمان ذره‌ای متزلزل کند. هزاران رابطه را در میان اطرافیانمان می‌بینیم که به جدایی منجر شده، اما عشق خود را با همه‌ی آنها متفاوت می‌دانیم.

دائماً مشکلات موجود در روابط دیگران را می‌بینیم، اما همچنان همه‌ی خبرهای منفی را با تمام قوا پس می‌زنیم. علی‌رغم دیدن ناکامی‌ها و تنهایی‌ها، همچنان به تصورات بلندپروازانه‌ی خود از ماهیت روابط تکیه می‌کنیم، حتا اگر یک نمونه از آن روابط ایده‌آل را هم در عالم واقع ندیده باشیم.

رابطه‌ی ایده‌آل مثل پلنگ برفی می‌ماند. وفاداری ما به یک رابطه‌ی ایده‌آل، نه بر اساس تجربیات و شواهد شخصی خودمان، بلکه بر اساس عقاید بی‌حساب‌ جامعه مبنی بر چگونگی زندگی مشترک با فردی دیگر شکل می‌گیرد. مشکل با ازدواج آغاز می‌شود. اگر دنیای خردمندانه‌‌تری داشتیم، شروط ازدواجمان را از همان روز اول تعیین می‌کردیم.

در روز ازدواج، دو شخص با تمام نواقصی که دارند متعهد به تحمل مادام‌العمر مجموعه‌ای از مشکلات طاقت‌فرسا می‌شوند. این عهدی است برای تحمل ساعت‌ها ناراحتی در کنار هم، بدون سرزنش غیرمنصفانه‌ی یکدیگر. خانواده و دوستان هم، با اذعان به رنج‌های رابطه‌ی خود، دور هم جمع می شوند و شجاعت این زوج را تحسین می‌کنند و، در عین نگرانی و آگاهی از مسیر صعب‌العبور، و در بسیاری موارد نابودکننده‌ای که پیش روی آنهاست، برای‌شان آرزوی خوشبختی می‌کنند.

مقصر کیست؟

میزان رضایتمندی ما ارتباط مستقیمی دارد با عادی شمردن یا نشمردن رشته‌ای از مشکلات. از آنجا که جامعه‌ی ما هیچ‌گاه به هنجارسازی و صحبت صادقانه در زمینه‌ی چالش‌های اساسی مسیر عشق نپرداخته، هر کداممان فکر می‌کنیم تنها ماییم که نفرین شده‌ایم. احساس ناراحتی می‌کنیم، و با دیدن غم خود، غمگین‌تر می‌شویم. به محض وقوع مشکلات، احساس می‌کنیم با یک احمقِ تمام‌عیار طرف هستیم. این ناراحتی باید تقصیر کسی باشد و طبیعتاً به نتیجه می‌رسیم که تقصیر شریک زندگی‌مان است. در صورتی که نتیجه‌گیری‌ صحیح‌تر و منصفانه‌تر این است که در این مسیر دشوار تقریباً هیچکس صد در صد موفق نمی‌شود.

در یک اقدام افراطی، ممکن است سریعاً رابطه را قطع کنیم و به جای تعدیل تصورات خود از یک رابطه‌ی درست، به فرد جدیدی دل می‌بندیم و امیدواریم که او آن مشکلات آزاردهنده‌‌ی فرد قبلی را نداشته باشد. به جای این‌که ایراد را در خود عشق ببینیم، که گزینه‌ای‌ درست‌تر اما دور از ذهن است، تقصیر را بر گردن معشوقمان می‌اندازیم.

اگر، مطابق مکتب واقع‌گرایی رمانتیک، به چالش‌آفرینی عشق اعتقاد داشته باشیم و دغدغه‌های آن را، نه به عوامل تصادفی و منحصر‌به‌فرد، بلکه به عوامل ساختاری و ماهیت مهارناپذیر آن مرتبط بدانیم، به بی‌راهه نرفته‌ایم. جالب اینجاست که واقع‌گرایی رمانتیک، برخلاف ظاهر نامش، مکتب مخالف عشق نیست، بلکه یکی از بهترین نگرش‌های مؤثر در خصوص شکوفایی و بقای روابط در بلندمدت است.



همرسانی: