”” اعتمادبهنفس یک مهارت است، نه یک عطیهی الهی. ““
”” ذهن دیگران هم درست مثل ذهن ما کار میکند و بقیه هم مثل ما همینقدر نگران، مُردد، و بیثبات هستند. ““
”” ممکن است پادشاهان، فلاسفه، و خانمهای متشخّص هم به خاطر عدم اعتمادبهنفس و احساس بیکفایتی در رنج باشند، گاهی با سر به در و دیوار بخورند، و افکار شهوانی عجیبی دربارهی دختر و پسرهای فامیل خودشان داشته باشند. ““
”” تو به خودی خود و به خاطر خودت و چیزی که هستی دوستداشتنی هستی، نه به خاطر کارهایی که میکنی. ““
درک این نکته چندان دشوار نیست که بسیاری از دستاوردهای بزرگ و کامیابیهای سترگ، نه حاصل استعدادهای عالی یا دانش متعالی، که صرفاً محصول آن سرخوشی غریب روح است که اعتمادبهنفسش مینامیم.
ما زمان بسیاری را صرف کسب اعتماد به نفس در حوزههای محدود فنی میکنیم، مثلاً معادلات درجه دوم را میآموزیم، مدرک مهندسی زیستشناسی میگیریم، یا در علم اقتصاد یا پرش با نیزه استاد میشویم. اما نیاز بنیادین به کسب نوعِ پرکاربردتری از اعتماد به نفس را نادیده میگیریم، اعتمادبهنفسی که میتواند در امور متعددی به یاری ما بیاید؛ مثلاً گفتگو با غریبهها در جشنها و مراسمهای مختلف، درخواست ازدواج از کسی که دوستش داریم، تذکر دادن به همسفرمان برای کمکردن صدای آهنگش، و تغییر دادن دنیا. غالباً بدین علّت اعتمادبهنفس نداریم که کورکورانه پذیرفتهایم اعتمادبهنفس داشتن یک ویژگی نسبتاً غیرعادی است و خوشاقبالی ذاتیِ خاصی را میطلبد. بعضی آدمها به خودی خود اعتمادبهنفس بالایی دارند، شاید بعدها روانشناسان دلیلش را کشف کنند. اما تصوّرمان بر این است که دربارهی وضعیت خاص خودمان کار زیادی از دستمان برنمیآید. چسبیدهایم به همان مقدار اعتمادبهنفسی که از بچگی داشتهایم.
در واقع، این حرف کاملاً نادرست است. اعتمادبهنفس یک مهارت است، نه یک عطیهی الهی. و این مهارت بر اساس مجموعهای از عقاید دربارهی دنیا و جایگاه طبیعی ما در آن به دست میآید.
این عقاید را میتوان به طور نظاممند مطالعه نمود و بهتدریج آنها را آموخت تا ریشههای تردید و تسلیم مفرط در ما خشکانده شود. ما میتوانیم هنر اعتمادبهنفس را به خودمان بیاموزیم.
» » » برای این منظور، پیشنهاد میکنیم کتاب در باب اعتماد به نفس را بخوانید.