مجموعه‌ی در جستجوی عشق

قدیم‌ها خنده‌ی دختر جوان را نباید مرد نامحرم می‌دید و پسر جوان هم برای شروع زندگی مشترک باید طبق خواسته‌ی خانواده یا رسم و رسوم دیار خود عمل می‌کرد و دختری را بلکه ندیده بنا به تشخیص و مصلحت آنها برای همسری انتخاب کند. عموماً کسی توقع نداشت که شریک زندگی‌اش را دوست بدارد و در بهترین حالت امیدوار بود که بتواند او را تحمل کند.

بعدها تحت تأثیر ارتباط با غرب و جنبشی به نام رمانتیسم نقش عشق و غریزه و احساس پررنگ شد و پسر و دختر این آزادی را پیدا کردند که خودشان شریک زندگی خود را انتخاب کنند. عشق اکسیر خوشبختی شد. این روزها هم می‌شنوی که می‌گویند کافی است عاشقش باشی، به حرف دلت گوش بده، مشکلات دیگر را در سایه و حمایت عشق می‌توان حل کرد. اما آمار حیرت‌انگیز طلاق و ازدواج‌های ناموفق چیز دیگری می‌گویند.

 

از طرفی، برای خیلی از ما این اتفاق افتاده که حتی با وجود رعایت قواعد نانوشته‌ی عشق و عاشقی و علی‌رغم  آزادی‌ای که ظاهراً در انتخاب یار زندگی خود داشته‌ایم، مدتی که از ازدواج‌مان می‌گذرد، نومیدانه حس می‌کنیم که این آن آدمی نیست که من می‌خواستم. چطور این اخلاق زشتش را همان اول آشنایی ندیدم؟ چرا همان اول متوجه هیکل چاقش نشدم؟ چرا آن شبِ اول آشنایی وقتی پشت تلفن با مادرش تند شد حساب نکردم که بعدآً همین رفتارها را با من هم خواهد داشت؟ این آدم وصله‌ی تن من نبود! پس چرا او را برای ازدواج انتخاب کردم؟

 

»»»  مشاهده‌ی مشخصات کتاب چگونه عشق خود را پیدا کنیم؟

 

»»»  مشاهده‌ی مشخصات کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می‌کنیم؟