””عدم وجود جرّ و بحث، بیشتر احتمال دارد نشانهی بیاهمیتی باشد تا دستیابی به بلوغی فوقانسانی.““
””باید بیاموزیم خوب جرّ و بحث کنیم، نه اینکه اصلاً جرّ و بحث نکنیم.““
””باید به خودمان یادآوری کنیم که هر دوی ما طبیعتاً به طور عمیقی ناقص و گاهی مشخصاً دیوانهایم. دشمن مشاجرات عاقلانه، حق به جانب بودن است.““
هر زن و شوهری به طور متوسط سالانه بین سی تا پنجاه مشاجرهی حسابی دارند. منظور از «حسابی» مشاجرهای است که کاملاً خارج از هنجارهای گفتگوی متمدنانه باشد، چیزی که آدم نمیتواند از آن فیلم بگیرد و به دوستانش نشان دهد و ممکن است شامل جیغ زدن، چشمغره رفتن، اتهامات اغراقآمیز، کوبیدن در به هم، و استفادهی آزادانه از الفاظی همچون «پفیوزِ الدنگ» و «خرِ نفهم» باشد.
با توجه به استرس شدیدی که این مشاجرهها به ما وارد میکند، میتوانیم از جامعهی مدرن انتظار داشته باشیم آموخته باشد توجه شایانی به این موضوع بکند و منابع فراوانی را وقف درک این موضوع کند که چرا این مشاجرات روی میدهد و چطور میتوانیم به طور مؤثرتری آنها را آرام و برطرف کنیم. اما متأسفانه انتظار بیجایی است. ما همچنان تحت تأثیر فرهنگ رمانتیک هستیم که به ما میگوید اگر کسی زودجوش است، پس احساساتش واقعی است؛ و اگر بین زن و شوهری دعوا و فحاشی میشود نشانهی علاقه و تعهد فرد است و از قضا ستودنی است.
اما به لحاظ منطقی و از منظری واقعبینانه، مشاجراتی از این نوع حقایقی دربارهی خودمان به ما میگویند که اصلاً دوست نداریم بشنویم. این جرّ و بحثها توهین به خودشیفتگی ما محسوب میشود، توهینی که قابل تحمل نیست. وقتی مشاجرات فرو نشست، فکر کردن به خباثت، بیچارگی، و کوتهفکری به نمایش درآمده منزجرکننده است، بنابراین صبح که آبها از آسیاب افتاد، هنرمندانه پیش خودمان و شریک زندگیمان تظاهر میکنیم که آنچه شب قبل رخ داده حتماً غفلتی غیرعادی بوده که بهتر است چیزی از آن نگوییم.
هر چه وارسی کنیم بیشتر درمانده میشویم، چون شواهد عمومی از اینکه آنچه بین ما رخ داده نوعاً ممکن است در زندگی هر کس دیگری هم پیش بیاید بسیار اندک است. از سر خجالت، و به خاطر میل به عادی به نظر رسیدن، ما و همسرمان از یکدیگر در برابر واقعیت روابط محافظت میکنیم، و بعد تصور میکنیم که حتماً فقط رفتار ما وحشیانه و بچگانه بوده و بنابراین قابل اصلاح یا بررسی نیست. فرصت بهبود را از دست میدهیم چون فرض میکنیم خودمان دیوانههای استثنایی هستیم.
اصلاً موضوع هیچکدام از اینها نیست. در اصل به این علت مرتباً مشاجرات شدیدی بین ما پیش میآید که آموزش ندیدهایم خودمان را به دیگران بشناسانیم. تقریباً پشت هر مشاجرهای تلاش مذبوحانهای از جانب دو نفر وجود دارد تا دیگری را وادار کند احساس واقعی و بیغرض بودن او را ببیند، تأیید کند و به آن پاسخ دهد. در ورای این انگیزه آرزو میکنیم که شریک زندگیمان برخی از عناصر اساسی تجربهی خودمان را شاهد باشد، درک کند و از آن حمایت کند.
جنبهی غمانگیز هر مشاجرهی اسفبار این است که حاصل عدم تطابق وحشتناک میان پیامی است که عاجزانه قصد داریم برسانیم («نیاز دارم دوستم داشته باشی، مرا بشناسی، با من موافقت کنی») و روش بیان منظورمان (با اتهامات عجولانه، اوقاتتلخی، حرفهای تحقیرآمیز، گوشه و کنایه، ایما و اشارههای اغراقآمیز و فریادهای «به جهنم»).
یک مشاجرهی شدید، تلاشی ناموفق برای ارتباط برقرار کردن است، که خودسرانه پیام نهفتهای که قصد رساندنش را داریم کمرنگتر میکند. همین عجز و نومیدی ماست که به ما آسیب میزند و ما را چنان بیمنطق و نامعقول میکند که نمیتوانیم منظورمان را، هر چه که باشد، به طرف مقابل حالی کنیم. مشاجرات ما از این جهت قبیح و خجالتآور است که در زمان اضطراب نمیتوانیم به روش بهتری ترسها، آرزوهای برآوردهنشده، نیازها، نگرانیها، هیجانات و گناهانمان را توضیح دهیم. و عمدتاً بدین علت چنین میکنیم که میترسیم با زندگی کردن با کسی که نمیتواند غلیانات درونی روحمان را درک کند عمرمان را تباه کرده باشیم؛ اگر فقط کمی کمتر حساسیت به خرج میدادیم اوضاع خیلی بهتر پیش میرفت.
بنابراین درگیر شدن ما در مشاجرات تلخ بدین علت نیست که اساساً بیشعور یا جداً دیوانهایم، بلکه بدین علت است که در آنِ واحد هم دلمان پر است، هم نمیتوانیم حرفمان را بزنیم. این میل سرکشِ ما به ارتباط برقرار کردن، توانایی ما در برقراری ارتباط را مختل میسازد.
و با این حال، هر چند مشاجره ممکن است مخرب باشد، اجتناب از بروز آن هم راهحل شُستهرُفتهای نیست. مشاجره بر سر چیزی رخ داده، و اگر قرار است رابطه دوام داشته باشد باید نهایتاً با محتوای آن روبهرو شد. لازم نیست هم و غممان این باشد که از مسائل بحثآمیز اجتناب کنیم، بلکه باید بیاموزیم با روشهایی که کمتر زیانبخش و کینهجویانه باشد، و کمی مدبرانهتر این مسائل را مدیریت کنیم.
ظاهراً به منظور کسب هنر پیچیدهی تبدیل مشاجرات مسموم به گفتگوهای مؤثر و دلسوزانه به راهنماییهای زیادی نیاز داریم.
»»» برای یادگیری این هنر پیچیده پیشنهاد میکنیم کتاب مشاجرات را بخوانید.