ترجمهی: علی معتمدی / مرجع: The School of Life / زمان تخمینی مطالعه: ۱۰ دقیقه
یکی از بزرگترین پازلهای ذهنی که زندگی روزمره ما را وامیدارد تقریباً به طور منظم به آن فکر کنیم این است که: «چرا آدمها اینقدر مزخرف هستند؟ چطور میشود مردم اینقدر غیرقابل اعتماد، پرخاشگر، فریبکار، بیمعرفت، دو رو، یا بزدل میشوند؟» در جستجویمان برای یافتن پاسخ، به این جواب مرسوم و وسوسهانگیز میرسیم که: آدمها خیلی آشغال تشریف دارند.
یکی از بزرگترین پازلهای ذهنی که زندگی روزمره ما را وامیدارد تقریباً به طور منظم به آن فکر کنیم این است که: «چرا آدمها اینقدر مزخرف هستند؟ چطور میشود مردم اینقدر غیرقابل اعتماد، پرخاشگر، فریبکار، بیمعرفت، دو رو، یا بزدل میشوند؟» در جستجویمان برای یافتن پاسخ، بطور کاملاً طبیعی به این پاسخ مرسوم، شسته و رفته، و وسوسهانگیز میرسیم که: آدمها خیلی آشغال تشریف دارند. مردم ترسناک، متقلب، منحرف، یا در یک کلام «بد» هستند؛ خب بعضیها این خصوصیات را دارند. نتیجهگیری تلخی است،اما به نظر میرسد مو لای درز آن نمیرود.

با این حال، وقتی حالمان خوب است و آرام هستیم، تحریک میشویم که جور دیگری فکر کنیم، یک جور غیرمعمول. از این منظر بسیاری از باورهای ما به چالش کشیده میشوند و میفهمیم که دنیا پیچیدهتر از آن است که فکرش را میکنیم. کدام منظر؟ ما میتوانیم از منظر عشق به همنوعانمان نگاه کنیم.
برای انجام این آزمایش باید تحمل بالایی داشته باشیم و بهتر است در مواقعی از روز که اضطراب و دغدغهای نداریم و خیالمان آسوده است انجامش دهیم. اگر از پس آن برآییم، از آن به عنوان بزرگترین دستاورد اخلاقی خود یاد خواهیم کرد. ما معمولاً روی حرف خود پافشاری میکنیم و اصرار داریم که دیدگاهمان درست است و ممکن است حتا اصول اخلاقی و بدیهی را نادیده بگیریم. اما گاهی این توانایی را داریم که از زاویهای دیگر به آدمها نگاه کنیم. از این منظر متوجه میشویم که آنها بسیار پیچیدهتر و ظریفتر از سطح انتظار ما هستند و اینکه بر خلاف تصور ما آنها لایق همدردی و توجه بیشتری هستند، حتا اگر ما را آزرده باشند یا سرخورده کرده باشند، یا حتا اگر رفتارشان خلاف انتظار ما بوده باشد، و حتا اگر وسوسه شویم آنها را احمق و کلهپوک و نفهم و صفتهایی از این قبیل بنامیم.
برای اینکه از دریچهی عشق به دیگران نگاه کنیم باید چند مرحله را طی کنیم:
تخیل
تفکر اخلاقگرا آدمها را مطابق بدترین رفتارهایشان دستهبندی میکند. طرز فکر عشقمحور ما را به سمت دیگری سوق میدهد و از ما میخواهد با کمک تخیلمان علت رفتار تأسفآور یک نفر را پیدا کنیم و علی رغم آن رفتار همچنان او را مستحق درک و همدلی بدانیم. لابد ترسیده بوده، شاید تحت فشار شدید اضطراب و ناامیدی بوده. ممکن است سعی داشته یک حرف دیگری بزند یا کار دیگری بکند اما آن حرکت تأسفبار از او سر زده.کسانی که نگاه عشقمحور دارند احتمال میدهند که در پسِ داد و هوارها پشیمانی یا غم و اندوهی نهفته است یا در پشت خودپسندیها و فخرفروشیها حس غیرقابل تحمل آسیبپذیری قرار گرفته. آنها میدانند که یک ضربهی عاطفی در گذشته موجب و محرک رفتار غیراخلاقی امروز است. آنها به یاد خود میآورند که طرف مقابلشان یک روزی بچه بوده. نگاه آمیخته به محبت میداند که آن کودک شیرین هنوز وجود دارد و فقط ظاهرش عوض شده و گاهی رفتارهای ناپسندی ازش سر میزند. او میداند که باید شرایط فرد را نیز در نظر بگیرد و تک تک حقایقی را که موجب تخفیف جرم وی میشود لحاظ کند.

صدمهی روحی
نگاه محبتآمیز قبول نمیکند که چیزی به اسم بد مطلق وجود دارد. رفتار بد از عواقب ناگزیر صدمهی روحی است: داد میزند چون قبلاً بهش توجه نشده، مسخره میکند چون قبلاً تحقیر شده، بدبین است چون در گذشته امیدش را به یغما بردهاند. اینها بهانهای برای رفع مسئولیت نیست، صرفاً توضیحی است که بدانیم رفتار بد نه هدف اصلی بلکه واکنشی است به یک زخم. در نگاه عشقمحور و محبتآمیز، پیش از هرچیز و در دشوارترین موقعیتها باید میان رفتار نامطلوب فرد و انگیزهی ترحمانگیز وی که همواره و بدون استثنا در پس آن رفتار قرار دارد تمایز قائل شد
داستان نه عنوان
نگاه اخلاقمحور عنوانها را دوست دارد؛ طرز فکر عشقمحور دنبال داستانها میرود. عنوان «شوهر خشمگین خانوادهاش را رها کرد» یک داستان قدیمی در پس خود دارد، در یک خانهی قدیمی، با حضور پدر و مادری که ثبات روحی نداشتند و با رفتارهای خود معصومیت طفل را بر باد دادند و او را دچار تشویق کردند. عنوان «مدیر فاسد شرکت را ویران کرد» بیانگر داستان حرص یا رشوهخواری نیست، بلکه حاکی از داستان کمبود، اندوه، یا مرض روانی است. در حضور کاریکاتورها وظیفهی عشق کنجکاوی صحیح است.
کودک درون
نگاه محبتآمیز به دیگران مستلزم این است که همیشه به یاد کودک درونشان باشیم. فرد خطاکار اگرچه بالغ است، اما رفتارش همیشه ریشه در سالهای آغازین زندگیاش دارد. ما حواسمان جمع است که هیچوقت با آدم بالغ مثل بچه رفتار نکنیم طوری که فکر کند به او ترحم میکنیم. در اثر این احتیاط، ما فراموش میکنیم که گاهی باید ظاهر بزرگسال آدمها را نادیده بگیریم تا بتوانیم طفل عصبانی و آشفتهی درونشان را ببینیم و با او همدردی کنیم.

وقتی بچهای در کنارمان بالا و پایین میپرد و ما را کلافه میکند، هیچوقت نمیگوییم چقدر شرور و بدجنس است یا به جانش نمیافتیم که ثابت کنیم آدم بدی است. برای پی بردن به علت حرفی که زده یا حرکتی که کرده برآشفته نمیشویم. بچه را بلافاصله محکوم نمیکنیم که قصد و نیت پلیدی داشته است؛ بلکه از روی خیرخواهی به دنبال توضیحی برای رفتارش میگردیم. ممکن است به این نتیجه برسیم که خسته است، یا لثهاش ورم کرده یا به خاطر خواهر یا برادر تازهواردش است که ناآرامی میکند. ما یک عالمه توضیح و تفسیر برای خودمان فهرست میکنیم. این عکسِ اتفاقی است که در خصوص افراد بالغ میافتد؛ اینجا خیال میکنیم طرف مقابلمان از قصد این رفتار را با ما داشته. اما اگر از الگوی رفتار کودکانه برای علتیابی رفتارش استفاده کنیم، برداشت اولیهمان کاملاً متفاوت خواهد بود. با این فرض که بزرگترها هم لزوماً هنوز بچه هستند، میتوانیم با رعایت همان خویشتنداریای که در حق بچهها به خرج میدهیم برای رفتار بزرگترها هم توضیح و علت اصلی را پیدا کنیم.
احتمال بروز فاجعه
تفکر اخلاقمحور با اطمینان میگوید خلایق هرچه لایق. طرز فکر عشقمحور به وجود فاجعه اعتقاد دارد به این معنی که احتمال دارد شخص آدم خوبی باشد اما خطایی از او سر بزند. درس فاجعه برای ما این است که گاهی تکاندهندهترین اتفاقها گریبانگیر آدمهای کم و بیش بیگناه یا حداقل کمخطا و کماشتباه میشود. دنیایی که در آن زندگی میکنیم قدرت تشخیص ندارد، گاهی مصیبت را در دامن کسانی میاندازد که در قیاس با کاری که کردهاند انتظار چنین عاقبتی را نداشتهاند. طرز فکر عشقمحور این احتمال قوی، ترسناک، و بسیار نادر را میپذیرد که: خطا کردن مختص آدمهای «بدطینت» نیست.

صبر
متفکران اخلاقگرا خیلی سریع به قطعیت میرسند؛ طرفداران نگاه محبتآمیز عجله نمیکنند. آنها در مواجهه با رفتارهای نامعمول مثل از کوره در رفتن، اتهام ناروا، یا اظهار نظر ناشایست آرامش خود را حفظ میکنند. آنها بطور غیرارادی دنبال توضیح منطقی برای رفتار فرد میگردند و فراموش نمیکنند که همین شخص عصبانی اما ذاتاً دوستداشتنی رفتارهای خوب زیادی هم داشته است.آنها آنقدری خودشان را میشناسند که درک کنند اگر تعادل رفتاری شخصی بر هم خورد کاملاً طبیعی است و عموماً نشانهی تخلیهی یأسهای درونی یا فرسودگی روح و روان است. آنها با حالت حقبهجانب یک وضعیت لرزان را به فاجعه تبدیل نمیکنند. کسی حالت حقبهجانب میگیرد که خودش را خوب نمیشناسد و حافظهاش فراموشکار است و گزینشی عمل میکند. کسی که روی میز میکوبد یا حرفهای مبالغهآمیز میزند به احتمال خیلی زیاد صرفاً نگران است، ترسیده، یا گرسنه است یا اینکه شوق و ذوق زیادی دارد. اینطور آدمی بیشتر مستحق همدردی است تا نفرت.
جنبهی مثبت
طرفداران نگاه عشقمحور میدانند که هر کسی نقاط قوت و نقاط ضعف خود را دارد. آنها وقتی با این ضعفها مواجه میشوند فوراً حکم به بد بودن طرف نمیدهند، آنها میدانند که تقریباً هر خصلتی در سمت منفی دفتر حساب به خصلتی در سمت مثبت وصل است. آنها با سختکوشیای فراتر از حد طبیعی سعی میکنند برای هر ضعفی یک حُسنی پیدا کنند.

مثلاً بدون هیچ زحمتی میتوان تشخیص داد که یک نفر خشک و سازشناپذیر است؛ اما در مواقع بحران فراموش میکنیم که همان شخص آدم دقیق و صادقی است. یا در مورد شخصی که آدم نامنظمی است فراموش میکنیم که بسیار خلاق و پر از شور و اشتیاق است. کسی نیست که سر تا پا حُسن باشد کسی هم نیست که سر تا پا عیب باشد. مایهی تسلی خاطراین است که نباید عیبها را مجزا دید. عشق وقتی شکل میگیرد که پیوسته و لحظه به لحظه آگاه باشیم که آدمِ عاری از عیب و خطا وجود ندارد.
ما هم گناهکاریم
مؤثرترین عاملی که باعث میشود دیگران را با دید عشق و محبت نگاه کنیم این است که همیشه حواسمان باشد که خودمان هم پُر از عیب و ایراد هستیم و رفتارهای احمقانه ازمان سرمیزند. دشمنِ گذشت این احساس است که ما عاری از خطا هستیم. در صورتی که عشق وقتی آغاز میشود که بتوانیم اعتراف کنیم که ما هم همانقدر بیشعور، ضعیف، و به لحاظ روانی بیثبات هستیم

آدمها چون خودشان را به صورت تلویحی عاری از عیب و خطا میدانند دست به قضاوتهای سختگیرانه میزنند. وقتی از دریچهی عشق و محبت به دنیا نگاه میکنیم، ناگزیر به این نتیجه میرسیم که چیزی به اسم آدم بد یا هیولا وجود ندارد و هر عمل بیجا و بدسرانجام ملغمهای است از دردها، اضطرابها، و رنجها. این نوع نگاه فراتر از مهربان بودن است. نباید تصور کنیم این دیدگاه تمرینی برای خوب بودن است بلکه تمرینی است برای اینکه به علت حقیقی رفتار آدمها پی ببریم، که این علت نیز در مورد همهی آدمها تقریباً و اتفاقاً یکی است.